پارانوید

تلالو ابدی یک ذهن بی آلایش

پارانوید

تلالو ابدی یک ذهن بی آلایش

نـگاه جـالب یـک زن به مـردها


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد.

هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید.
هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند.
هیچ انجمنی با پسوند"... مردان" خاص نمی شود.
مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند.
این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند.
در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است.
یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند.
وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مردهایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مردهای همیشه خسته.
از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.
مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند.
سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند.
باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از این ها نباشند...

ما هم برای خودمان خوشیم! مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای درآمد بیشتر و برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویولون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویولون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد.

توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دل داریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه ما را با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردی شان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلا نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مردها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.
وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چک شان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمی دهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفش شان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین.

و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مردها همه دنیای شان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید میکروفون ها و تابلوهای اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مردها، واقعا مردها، آنقدرها که داریم نشان می دهیم بد نیستند.

مردها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین.
کمی آرامش در ازای همه فشارها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند.
کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم ...
بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
اما یک نکته واقعا مــَــردانه ...

بیایید کمی هم مرد باشیم!
زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید
جای شماره به او امنیت بدهید

او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !

بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس

بیایید فارغ از جنسیت ...
کمی هم مــَــرد باشیم !

ولاسکو خطاب به خبرنگاران ایتالیایی:




نشست خبری ولاسکو معطوف به والیبال نبود و سوالات خبرنگاران در خصوص زندگی وی در ایران و مردم ایران بود و ولاسکو هم به مانند یک سفیر فرهنگی از فرهنگ و مردم ایران دفاع، تعریف و تمجید کرد.
...
ولاسکو از زندگی خود در ایران و آرامش مردم ایران برای آنان سخن گفت و افزود: مردم ایران کاملاً متفاوت با عرب‌ها هستند؛ آنها را از عرب‌ها جدا کنید. زندگی متفاوتی دارند و هیچ ربطی به عرب‌ها ندارند. ایرانی‌ها زندگی آرام و سرزنده‌ای دارند. ایران کشوری آرام و بی‌دغدغه است. من زندگی خوبی در آنجا دارم و از هر نظر احساس راحتی و امنیت دارم. ایران کشوری دیدنی است و آثار تاریخی بسیار زیبایی دارد.

وی ادامه داد: من در چند سالی که آنجا بودم، تنها توانستم چند جای دیدنی آن را از نزدیک ببینم. مثل پرسپولیس و تخت جمشید که از تماشای آنها بسیار لذت بردم. ایران کشوری با تمدن است و مردمی با فرهنگ و اصیل دارد و به طور کلی آن طور که گفته می‌شود نیست. ایران کاملاً متفاوت و بسیار جذاب و دیدنی است.

ترجمه نوشته بردپیت در مورد همسرش (واقعا عالیه)



همسر من مریض شد. او همواره به دلیل مشکلات در محل کار ، زندگی شخصی، شکست در زندگی و فرزندان عصبی بود. او 30 پوند از وزنش را از دست داده بود و فقط حدود 90 پوند وزن داشت . او بسیار لاغر شده بود و به طور مداوم و بی اختیار گریه میکرد. او یک زن خوشحال نبود . او از سردرد، درد قلب و ناراحتی اعصاب ادامه دار زجر میکشید . او خواب درستی نداشت ،او تنها در روز کمی میخوابید و بسیار به سرعت در طول روز خسته میشد . رابطه ما در آستانه یک شکست و جدایی بود. او داشت زیباییش را از دست میداد ، او زیر چشم خود کیسه های چربی داشت، او دیگر از خود مراقبت نمیکرد . او حاضر به بازی کردن در هیچ فیلمی نبود و همۀ نقشها را رد میکرد. من امیدم را از دست داده بودم و فکر میکردم که ما به زودی طلاق خواهیم گرفت ... اما ناگهان تصمیم گرفتم به عمل کردن . میدانستم من زیباترین زن بر روی زمین را دارم . او بت زیبایی بیش از نیمی از مردان و زنان بر روی زمین است، و من تنها کسی بودم که اجازۀ به خواب رفتن در کنار او و در آغوش گرفتنش را داشتم . من شروع به ...سرریز کردن او با گل و بوسه و عشق کردم و هر لحظه او را سورپرایز و خوشحال میکردم . من به او هدایای بسیاری میدادم و فقط برای او زندگی می کردم . من در ملاء عام فقط در مورد او صحبت میکردم . من او را در مقابل خود و دوستان مشترکمان ستایش میکردم . شما آن را باور نمی کنید، اما او روز به روز شکوفا میشد . او هر روز احوالش بهتر شد. او وزن خود را به دست آورد، دیگر عصبی نبود و حتی بیشتر از همیشه مرا دوست داشت . من نمیدانستم که او تا این حد توانایی عشق دارد .

و پس از آن متوجه یک مطلب شدم : زن بازتابی از رفتارِ مَردش است .

اگر شما زنی را تا نقطۀ جنون دوست بدارید ،او هم به همان مجنون تبدیل خواهد شد.

Brad Pitt about his wife:

  • Brad Pitt about his wife:

    My wife got sick. She was constantly nervous because of problems at work, personal life, her failures and children. She lost 30 pound...s and weighted about 90 pounds. She got very skinny and was constantly crying. She was not a happy woman. She had suffered from continuing headaches, heart pain and jammed nerves in her back and ribs. She did not sleep well, falling asleep only in the mornings and got tired very quickly during the day. Our relationship was on the verge of a break up. Her beauty was leaving her somewhere, she had bags under her eyes, she was poking her head, and stopped taking care of herself. She refused to shoot the films and rejected any role. I lost hope and thought that we’ll get divorced soon… But then I decided to act. After all I’ve got the most beautiful woman on earth. She is the idol of more than half of men and women on earth, and I was the one allowed to fall asleep next to her and to hug her. I began to shower her with flowers, kisses and compliments. I surprised and pleased her every minute. I gave her a lot of gifts and lived just for her. I spoke in public only about her. I incorporated all themes in her direction. I praised her in front of her own and our mutual friends. You won’t believe it, but she blossomed. She became better. She gained weight, was no longer nervous and loved me even more than ever. I had no clue that she CAN love that much.

    And then I realized one thing: the woman is the reflection of her man.

    If you love her to the point of madness, she will become it.

    Brad Pitt

    ببخشید حس ترجمش نبود! 

چون ما زود می رسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم...

اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح مرا با ماشینش از هتل برمی داشت و به محل کار می برد. ماه سپتامبر بود و هوای سوئد در این ماه کمى سرد و گاهی هم برفى است. در آن زمان، 2000 کارمند ولوو با ماشین شخصى به سر کار می آمدند.

ما صبح ها زود به کارخانه می رسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورترى نسبت به ورودى ساختمان پارک می کرد و ما کلی پیاده راه می پیمودیم تا وارد ساختمان محل کارمان شویم. روز اوّل، من چیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. تا اینکه بالاخره روز چهارم به همکارم گفتم:
"آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟"

او در جواب گفت: "چون ما زود می رسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم." بعد ادامه داد:
" باید این جاهای نزدیک را براى کسانى خالی بگذاریم که دیرتر می رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک تر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند."

 

from the Alchemist


When we strive to become better than we are, everything around us becomes better, too

~~ (Paulo Coelho (The Alchemist