I'm waking up, I feel it in my bones
Enough to make my systems blow
Welcome to the new age,
to the new age
Whoa, whoa, whoa, whoa, whoa, I'm radioactive, radioactive!!!
دوباره دلم برات تنگ شده
از غم دوری تو تب کردم
من مقصرم خودم می دونم
همه روزامو خودم شب کردم
من همش بهونه آوردم که
راه خونه ی تو خیلی دوره
اما عشق تو مث بارون شد
داره چشمای منو می شوره...
پسری که دوچرخه اش را به درخت بست و در سال 1914 به جنگ رفت...او هیچ وقت از جنگ برنگشت.