پارانوید

تلالو ابدی یک ذهن بی آلایش

پارانوید

تلالو ابدی یک ذهن بی آلایش

I'm radioactive!!!


I'm waking up, I feel it in my bones
Enough to make my systems blow
Welcome to the new age,
to the new age
Whoa, whoa, whoa, whoa, whoa, I'm radioactive, radioactive!!!


دوباره دلم برات تنگ شده...


دوباره دلم برات تنگ شده
از غم دوری تو تب کردم
من مقصرم خودم می دونم
همه روزامو خودم شب کردم
من همش بهونه آوردم که
راه خونه ی تو خیلی دوره
اما عشق تو مث بارون شد
داره چشمای منو می شوره...



فرق فیسبوک در کشورهای مختلف!

ﻓﯿﺴـــﺒﻮﮎ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ :
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﮐﺸﻒﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﯾﺪﺯ ﺷﺪﻧﺪ
23600 ﻻﯾﮏ ﻭ 899 ﺷﯿﺮ

ﻓﯿﺴــﺒﻮﮎ ﮊﺍﭘﻦ :
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﻏﺬ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﺳﺎﺧﺘﻨﺪ
65880 ﻻﯾﮏ ﻭ 5338 ﺷﯿﺮ

ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ :
این بچه مریضه لایک کنید تا خوب بشه
لایک = دعا
1,558,680,950 ﻻﯾﮏ ﻭ 56000 ﺷﯿﺮ

اگه دوست داشتی الان تو عربستان بودی لایک کن
2,999,680,552 ﻻﯾﮏ و 67000 شیر

پیغام گیر تلفن شعرا




پیغام گیر حافظ :

رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!

تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

... زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور!


پیغام گیر سعدی :


از آوای دل انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک را گر فرصتی دادی به دستم


پیغام گیر فردوسی :


نمی باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب


پیغام گیر خیام :


این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

ممنون توام که کرده ای از من یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش

آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!


پیغام گیر منوچهری :


از شرم به رنگ باده باشد رویم

در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت

زان پیش که همچو برف گردد رویم!


پیغام گیر مولانا :

بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!

شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم!

برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود

فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!


پیغام گیر بابا طاهر :

تلیفون کرده ای جانم فدایت!

الهی مو به قوربون صدایت!

چو از صحرا بیایم نازنینم

فرستم پاسخی از دل برایت!


پیغام گیر نیما :

چون صداهایی که می آید

شباهنگام از جنگل

از شغالی دور

گر شنیدی بوق

بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم

در فضایی عاری از تزویر

ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه

پاسخی گیرد ز من از دره های یوش


پیغام گیر شاملو :

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت

سنگواره ای از دستان آدمیت

ا آتشی و چرخی که آفرید

تا کلید واژه ای از دور شنوا

در آن با من سخن بگو

که با همان جوابی گویم

تآنگاه که توانستن سرودی است


پیغام گیر سایه :

ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان

دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد

به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان


پیغام گیر فروغ :


نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

سلامی دوباره خواهم داد

یکی از بی نظیر ترین عکس ها...


پسری که دوچرخه اش را به درخت بست و در سال 1914 به جنگ رفت...او هیچ وقت از جنگ برنگشت.


یکی از صبح‌های سرد ماه ژانویه

یکی از صبح‌های سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت.

او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت.
در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وا...رد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان می‌رفتند.
بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد.
او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود.

۴ دقیقه بعد:
ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد.

۵ دقیقه بعد:
مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت.

۱۰ دقیقه بعد:
پسربچه سه‌ساله‌ای که در حالی که مادرش با عجله دستش را می‌کشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور می‌شد، به عقب نگاه می‌کرد و
ویولنیست را می‌دید.

چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچه‌ها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.

۴۵ دقیقه بعد:
نوازنده بی‌توقف می‌نواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد.

یک ساعت بعد:
مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد...

بله. هیچ کس این نوازنده را نمی‌شناخت و نمی‌دانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگ‌ترین موسیقی‌دان‌های دنیا.

او یکی از بهترین و پیچیده‌ترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولن‌اش که ۳.۵ میلیون دلار می‌ارزید، نواخته بود.

تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودی‌اش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود.

واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد. سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد می‌شوند در یک محیط معمولی در یک ساعت نامناسب، آیا ما متوجه زیبایی می‌شویم؟ آیا برای قدردانی و لذت بردن از این زیبایی توقف می‌کنیم؟ آیا ما می توانیم نبوغ و استعداد را در یک بافت غیرمنتظره، کشف کنیم؟

اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقی‌دان‌های دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقی‌های نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست نداریم پس چطور زیبایی های اطرافمان را درک می کنیم؟